ای زن
صالحه رشیدی صالحه رشیدی



ای مادر ای خواهر

ای دخت سیمین تن

نه ! من دیگر برایت نمی گریم

نه ! من دلم را از سنگ سخت تر کردم

و ترا به آن ذات که اعتقاد داری سپاریدم

ترا به قرآن ،دین و مذهب سپاریدم

ترا به دنیای پر ماجرا انسان کشان سپارید م

که سرنوشتت بدست اوست

تقدیرت را می‌نویسند و خدای دوم توست

در زنده بودنت کفن می دوزند تابوت میسارند

وبا فخر انسان بودن خاک سیاه برویت می ریزند

دیگر برایت نمی گریم و اشک بیهوده نمی ریزم

ارزش من تو در نزد جلادان یکی و یکسان ایم

خون من و تو رنگ و بها ندارد

قلب تیره آسمان و ظلمت شب برای من و تو نمی‌سوزد

و صحرا عشق در سرزمین ما برای من وتو جهنم است

روشنایی آفتاب و مهتاب در گروه آدم ربایان تاریک می‌تابد

آدم های بی عاطفه قلب زن را میدرد

جگرش را میکشد سرش را می تراشد

پس در این جاده های شیطانت کی را به جستجوگرفت ؟

وحشت در کوچه های وطنم سر گردان مانده است

جنایت راه اش را گم‌کرده است

آنچه واژه‌های زشت است

در وطن من خجالت مانده است

راه فرار از مرز های بسته می جویند

من مات و مبهوت مانده ام

من در راه باز مانده گان مبارزه یک و تنها مانده‌ام

من دیگر برای زن ، مادر ، خواهر و دخترم نمی‌سوزم

خاکسترم ، دیگر نمی سوزم

دورن من آتش گرفته و سوخته بیش نیستم

خاکسترم ، دیگر نمی سوزم

در هر باد و هوا آتش نمی‌گیرم

من دیگر خود در قید و بندم

دیگر برای آزادی نمی‌اندیشم

آزادی چون پرندۀ اسیر در چنگال هرایمین

بال و پر می‌زند


February 25th, 2010


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسايل اجتماعي